بدقدم. مقابل فرخ پی. نحس. مقابل مبارک قدم. (یادداشت مؤلف) : وز آن زشت بدکامۀ شوم پی که آمد زدرگاه خسرو به ری. فردوسی. پراندیشه شد جان کاووس کی ز فرزند و سودابۀ شوم پی. فردوسی. بدو گفت خسرو که ای شوم پی چرا یاد گرگین نکردی به ری. فردوسی. شامیانی که شوم پی بودند اهل آزرم و شرم کی بودند. سنایی. از آن پس شوم پی شیرویه بدبخت شود همچون پدر بی تاج و بی تخت. نظامی. تیر تو بر عدوی تو گشت چو بوم شوم پی در صف دوستان تو هست همای معرکه. سلمان. امراءه عقری حلقی، زنی شوم پی. (مهذب الاسماء) (از دستوراللغه)
بدقدم. مقابل فرخ پی. نحس. مقابل مبارک قدم. (یادداشت مؤلف) : وز آن زشت بدکامۀ شوم پی که آمد زدرگاه خسرو به ری. فردوسی. پراندیشه شد جان کاووس کی ز فرزند و سودابۀ شوم پی. فردوسی. بدو گفت خسرو که ای شوم پی چرا یاد گرگین نکردی به ری. فردوسی. شامیانی که شوم پی بودند اهل آزرم و شرم کی بودند. سنایی. از آن پس شوم پی شیرویه بدبخت شود همچون پدر بی تاج و بی تخت. نظامی. تیر تو بر عدوی تو گشت چو بوم شوم پی در صف دوستان تو هست همای معرکه. سلمان. امراءه عقری حلقی، زنی شوم پی. (مهذب الاسماء) (از دستوراللغه)
کاغذی که در او شکّر و امثال آن پیچند. (آنندراج). کاغذی که حلواها را بدان می پیچند. (ناظم الاطباء) : کاغذ خام بود شکّرپیچ کاغذ پخته بود معنی سنج. میرخسرو (از آنندراج)
کاغذی که در او شکّر و امثال آن پیچند. (آنندراج). کاغذی که حلواها را بدان می پیچند. (ناظم الاطباء) : کاغذ خام بود شکّرپیچ کاغذ پخته بود معنی سنج. میرخسرو (از آنندراج)